شب پره!
نیم ساعت پیش با دیدن یه خواب ساده (با موضوع دادگاه و خاطره ی اون درگیری) از خواب پریدم...
قلبم به حدی میزد که احساس کردم ممکنه شوک عجیبی به جسمم وارد بشه...
.
.
.
و به این فکر کردم ما آدمهای ساده، که هممون حاصل یک عشقبازی ساده (گاه به جبر و گاه به اراده و خواست واقعی) هستیم، تا چه حد میتونیم در وجود موجودی مثل خودمون ترس و وحشت و اضطراب ایجاد کنیم...
.
.
.
+ عادت به این قبیل بیداری های نصفه شبی ندارم... ولی از غروب دلم بدجور گرفته بود...
الآن اومدم نشستم توی اتاقی خالی و میخوام کتاب بخونم...
کتابی که بهمراه چند جلد دیگه همین چند روز پیش با وسواس از بین اسامی لیست شده ی ذخیره شده در حافظه ی موبایلم انتخاب و بعد از فروشگاهی خریدم...
+ یکی از راههای ذخیره و صرفه جویی در مصرف و خرج کردن پولتون اینه که لیستی آماده از کتابهای مورد علاقه تون داشته باشید و بعد اگر جایی حراج یا طرح تخفیفی گذاشتن، تعدادی از اونهارو تهیه کنین...
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۷ ساعت 4:0 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|