پیروز و خسته...
از صبح به ترتیب اینارو خوردم:
یه لیوان آب و آبلیمو
یه لیوان و نصفی آب هندونه
دوتا سیب
چندتا پسته
دوتا خرما
یه موز
اندکی تخمه آفتابگردان
خیلی آسون گذشت... از بس کار داشتم! الآنم دارم بیهوش میشم...
کارام به هم پیچ خورده... چند روزه که از برنامه هام جا می مونم و زمان کم میارم...
فردا صبح زود بیدار میشم... ۶! تا ظهر تفریح با گروه... بعد از ظهر متاسفانه مجبورم یه کم کار کنم وگرنه برنامه های شنبه م بهم میریزه...
+ گفتم متاسفانه؛ چون امسال از جمله برنامه ریزی های کلیم این بود که جمعه ها کار رسما تعطیل باشه و خیلی م خوبه! یه روز باید آدم ذهنش آزاد باشه... اوایل یادم میرفت و همش وقت تفریح عذاب وجدان داشتم و فکر می کردم دارم وقت تلف می کنم ولی کم کم بیشتر عادت کردم رو تفریح و آرامش ذهنم تمرکز کنم...
بیهوش شدم... شب بخیر...