دِیت!

یعنی واقعا فردا یکی از خاص‌ترین و عجیب‌ترین اتفاقات زندگی من رقم میخوره؟!

.

.

.

 

ادامه نوشته

...

وقتی بهت نزدیک میشم ازت می‌ترسم...

ولی وقتی ازت دور میشم عاشقت میشم...

.

.

این تناقض از کجا میاد سقراط؟

چراغ زرد...

وقتی بهم گفتی زندگی پوچ و تحمل ناپذیره و بودن در کنار کسی و به چالش کشیدن و اندیشیدن به تمام زوایای پیدا و ناپیداش ممکنه قابل تحملش کنه، این حرف تا عمق جانم نفوذ کرد و بهت خیلی امید بستم...

.

.

.

.

 

ادامه نوشته

که عشق آسان نمود اول ولی.......

تقریبا تمام زندگیم در پی کسی بودم که بیشترین میزان قرابت فکری رو باهاش داشته باشم... یه رفیق شفیق... یه آدم عمیق...

کسی که جنس من، تفکراتم و حرفهام رو بفهمه و جنسش رو دوست داشته باشم...

یکی که حرف داشته باشه واسه گفتن و ازش یاد بگیرم...

.

.

.

حالا که بنظر میرسه پیدا شده،

باید مرد باشه!

کیلومترها از من دور باشه!!

۲۰ و اندی سال از من بزرگتر باشه!!!

.

.

و یک شب با هزار خجالت برام بنویسه:

 

"انگاری عاشق شدم"!!!!!

.

.

.

.

ادامه نوشته

باد هوا!

ما قبل اینکه خودمون باشیم، حرفیم!!!

.

.

حرف، حرف، حرف!

.

.

 

 

و فقط و فقط اونوقتی که با واقعیتها روبرو بشیم و توش قرار بگیریم مشخص میشه چقدر اونی بودیم که میگفتیم!

ادامه نوشته