آرزوی سراب...
همونجوری که عکسهاشو میدیدم با خودم فکر کردم:
" آقای شاعر جوان خوشتیپ تو دل برو! تو آرزوی چند نفری؟ چند نفر با خودشون فکر کردن کاش جای نامزدت بودن؟!
کی فکرشو میکنه زندکی با تو چقدر سخته؟! کی فکرشو می کنه تو دل اون دختر چه خبره؟! کی میدونه با اینکه عاشقته ولی پشیمونه از انتخابش؟! کی فکرشو میکنه دختری که مدام تو صفحه ی شخصیش داره ازت عکس مبذاره و قربون صدقه ت میره چقدر شاکی باشه از عادتهای بدت؟! اصلا کی میتونه فکرشو کنه که تو چنین اخلاقیات و چنین عاداتی داشته باشی؟!!!"
پ.ن: چند روز پیش تماس گرفت و گفت: "نمیتونم پا پس بکشم! چون بخاطرش جلوی خانواده م ایستادم... چون خودم خواستمش" آدرس یه مشاور مطمئن رو گرفت و خداحافظی کرد...
قبل خداحافظی گفت: "نمیدونم چی شد که اینارو گفتم... هیچوقت فکر نمی کردم در مورد مسائل شخصیم با کسی حرف بزنم! راستش دیگه خسته شدم! شورشو در آورده!"
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۷ ساعت 2:3 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|