هاسپیتال نوشت!
همراه تخت کناری خانوم خوبیه... دیدم خوابش نمیبره و کلافه ست...
+ نشسته نمیتونین بخوابین؟
- نه! دارم میمیرم از خواب ولی نمیتونم...
+ میخواین صندلی منو بچسبونین به صندلی خودتون که بتونین روش دراز بکشین؟
- خودت صندلیتو نمیخوای مگه؟
+ نه! من م نمیتونم نشسته بخوابم... رو تخت کنار مامان می مونم...
بعد تو تاریکی دوتایی براش تخت درست کردیم... الآن تو فاصله ی یه متری تخت مامان رو صندلی ها دراز کشیده و تو خواب نازه...
الآن نشستم روی تخت مامان و در تاریکی تایپ می کنم! مامان درد داره و نمیتونه بخوابه... مدام بهم تذکر میده که بگیرم بخوابم، پاهامو زیاد جمع نکنم، به موبایل زیاد نگاه نکنم و تکرار میکنه که رو تخت جا هست و کنارش دراز بکشم (البته نیم ساعتی چرت زدم تو بغلش!)
الآن هم بهم تذکر داد که حواسم به سرم تخت کناری که داره تموم میشه باشه!
+ نشسته نمیتونین بخوابین؟
- نه! دارم میمیرم از خواب ولی نمیتونم...
+ میخواین صندلی منو بچسبونین به صندلی خودتون که بتونین روش دراز بکشین؟
- خودت صندلیتو نمیخوای مگه؟
+ نه! من م نمیتونم نشسته بخوابم... رو تخت کنار مامان می مونم...
بعد تو تاریکی دوتایی براش تخت درست کردیم... الآن تو فاصله ی یه متری تخت مامان رو صندلی ها دراز کشیده و تو خواب نازه...
الآن نشستم روی تخت مامان و در تاریکی تایپ می کنم! مامان درد داره و نمیتونه بخوابه... مدام بهم تذکر میده که بگیرم بخوابم، پاهامو زیاد جمع نکنم، به موبایل زیاد نگاه نکنم و تکرار میکنه که رو تخت جا هست و کنارش دراز بکشم (البته نیم ساعتی چرت زدم تو بغلش!)
الآن هم بهم تذکر داد که حواسم به سرم تخت کناری که داره تموم میشه باشه!
+ اینارو دیشب نوشتم تو بیمارستان ولی چون نت نداشتم تقریبا، پست نشد!
الآن تو رختخوابم... یه کم احساس خستگی دارم... صبح دوباره میرم بیمارستان...باید صبح زودتر بیدارشم و به کارام برسم...
همزمان به آهنگ پنجره قمیشی گوش میدم...
جواب کامنتارو میدم بعدا... الآن واقعا خوابم میاد...
+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 22:57 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|