راه است و چاه و دیده ی بینا و آفتاب...
+ اتفاقا دیروز بهش می گفتم که این عادت مزخرف تشویق کردن آدمها بسمت کاری، روشی، آدمی که برای من الهام بخش بوده رو باید ترک کنم کم کم... اولش به این خاطر که اصلا از کجا معلوم تشخیص من درست و بی عیب باشه و بعد هم اینکه ته اینهمه وقت گذاشتن و تلاش برای توضیح دادن چی عایدم میشه معمولا؟ اینکه طرف چپ و راست نیش و کنایه و تمسخرشو بارم کنه یا دنبال سوتی بگرده که سر فرصت مناسب(!) بهم بگه "دیدی؟؟؟ دیدی نشد چیزی که میگفتی؟ دیدی اونطورام نبود که می گفتی؟ دیدی خودتم فلان بلا سرت اومد؟"
گیاهخواری م همینطور...
من این سبک زندگی میکنم و باورش دارم... تا وقتی که تحقیقاتم خلاف این رو بهم ثابت نکنه... دیگه به من چه که بقیه میخوان باورش کنن یا نه... اصلا چه سود و ضرری به حال من داره؟!
هرکسی هروقت که دلش بخواد خودش میره دنبال موضوعی که بهش علاقمنده...
از این به بعد هر چی در مورد گیاهخواری مینویسم فقط برای خودمه... با عرض پوزش به احدی در این مورد پاسخگو نیستم... ممنون از درکتون :)
+ عنوان: از سعدی
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ ساعت 21:20 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|