بعد دو سال و نیم بالاخره سرما را نوش جان کردم! :)
در حالی که خارش گلو واقعا رو اعصابمه و آبریزش بینی و چشم توامان امانم رو بریدند، نور چراق قوه ی موبایلو رو صفحه ی کتابم میندازم و فصل پنجش رو شروع میکنم...
+ خدا جان! کتاب را از ما و ما را از کتاب نگیر!
با تشکر؛ دمت جیز!
..
.
.
+ دیگه از سال ۹۶ نمیتونم مثل (دو سال قبل) بعنوان سال بدون سرماخوردگی خداحافظی کنم! همشم تقصیر پلیور قشنگمه که افتاد رو زمین، خاکی شد و نتونستم بپوشمش! اونم تو شهر غریب! وسط خیابون :(
الهی بترکی پلیور قشنگم... بی ادب! :/
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ ساعت 23:8 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|