میگه:

حالا همه تفکراتت رو لازم نیست همون اول بهش بگی... بذار یه کم باهم آشنا شین ببینه چه کمالاتی در تو هست حالا بعدا که اونارو بشنوه، حتی اگه خودش مخالف باشه، با خودش فکر می کنه ارزششو داره پس! سیاست داشته باش!

 

+ شایدم درست بگه و این روش عملی باشه! ولی با خودم فکر می کنم من چند سالمه؟ قطعا آدمی که در مقابل من میشینه حداقل همسن خودمه...

بنظرم آدمها تو این سن دیگه باید جهت گیری هاشونو کرده باشن و در مورد مسائل اجتماعی، عقیدتی، انسانی و هرچیزی که شالوده ی شخصیت یک آدم رو شکل میده موضع روشن و مشخص داشته باشن...

پس با این اوصاف اون فرضیه یه کوچولو میره زیر سوال!

من با مسائل جزئی و حواشی کاری ندارم... با اصول کار دارم... اصول همیشه اصولن و آدم از اصولش نمیتونه یه قدم عقب نشینی کنه و بنظر من نباید هم عقب نشینی کنه چون در این صورت اون مورد ارزشش رو بعنوان یک "اصل" از دست میده (اصول آدمها فقط وقتی میتونه دستخوش تغییر بشه که اون آدم عمیقا به این باور و نتیجه برسه که این تغییر لازمه ... اونوقت اون تغییر دیگه عقب نشینی نیست... پیشرفته!) ... پس من نباید انتظار داشته باشم فرد مقابل من بخاطر بخشی از اصول مشترکش با من، بخش دیگه ای از اصولش رو نادیده بگیره! و اگر هم این کارو کنه از نظر من آدم امن و مطمئنی نیست! چون اصولا اصول نادیده گرفتنی نیستن! که حتی اگر هم نادیده گرفته بشن، یک روز دامن آدمو میگیرن و این شروع مشکلاته! چون همه ی آدمها عاقبت یک روز فیلشون یاد هندستون میکنه!

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش

هوم؟!