قطعا انتخاب بین بد و بدتره!

با اینکه اینبار هم خواستم هیچ انتخابی نداشته باشم ولی به ناچار قراره این کار رو بکنم!

----------------------------------

- شناسنامه (حق رای) تو فردا میدی بهم؟ شناسنامه مو نیاوردم با خودم...

+ ها؟! چون خیلی واسم عزیزی نمیتونم دست رد به سینه ت بزنم... الهی بترکی!

- :)

+ :/

 

یه ساعت بعد یهو به ذهنم رسید یه باجی چیزی ازش بگیرم لااقل! :)))

( رفتم وایسادم جلوش! )

+ من خیلی فکر کردم! باید بهم باج بدی! حواسم نبود اولش! 

- ( با ناباوری! ) چی میخوای؟

+ نمیدونم... خودت یه چیزی انتخاب کن دیگه!

- سوخاری میخوای؟ :/

+ ها؟! آره...خوبه... از هیچی بهتره که! آخه یهو به ذهنم رسید چقد خنگ بودم... واسه چیز به این مهمی خیلی زود رضایت دادم... باید یه کم ناز و نوز میکردم! :))

- :))))

 

 

حالا از عصر تا حالا کشتمش... هر کاری میکنه تهدیدش می کنم! :)))

تا تکون میخوره بهش میگم باز داری گستاخی میکنی؟! :)) باج منو بده ببینم! "باج باجی" جون :)))))

خلاصه دیوونه ش کردم... میگه خدا هیچکیو محتاج تو نکنه... فردا بشه راحت بشم از دستت! :))))

حالا فردا م سعی می کنم قشنگ جون به سرش کنم... بهش گفتم تو وقت اضافه میرم پای صندوق... تازه اونم اگههههه بچه ی خوبی باشی! :))))