سرمو خلوت تر کردم واسه دو هفته ی آخر سال!

انقدر درگیر بودم این چند وقت که این یکی دو شب آخر نمیتونستم با خیال راحت لم بدم رو مبل و تلویزیون ببینم...

همه ش حس می کردم باید یه کاری کنم... یه کاری هست که باید انجام شه... نباید بیکار بشینم...

عین مرغ سرکنده اینور و اونور میرفتم!

تا ۱۲ شب!!!

 

چقدر زود هرچیزی نهادینه میشه تو وجودمون...

 

البته واسه ترک بعضی عادت ها باید از جون مایه گذاشت...

...

..

.

.