اومد و بشکل مرموزی ایستاد کنارم...

آروم پرسید:

اگه یه پزشک بیاد خواستگاریت قبول میکنی؟

چشام به ظرفها بود و سعی می کردم با دقت بشورمشون...

 

چند ثانیه هم نگذشت...

گفتم: بستگی داره چجور آدمی باشه...