برای زهرا
زهرا جان بطرز عجیبی متاثر شدم از خوندن کامنتت... شاید واسه اینه که تمام این سالها تصورم از حال و روزت گنگ بود... شایدم بخاطر مشغولیت های ذهنی خودمه... نمیدونم...
جدیدا هم یاد گرفتم وقتی ذهنم خیلی درگیر و گیجه لال میشم!
مثلا الآن کلی باهات حرف دارم و تو ذهنم کلی شلوغ پلوغی دارم ولی اصلا نمیدونم چی باید بگم یا چی نباید بگم...
نمیدونم چی بگم واقعا... اگه تونستی از خودت برام بگو... یه کم ذهنم شفاف تر شه نسبت به موقعیتت...
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۹ ساعت 19:23 توسط یکی که دوست داره انسان باشه...
|