...
ذهنیتم خراب شده بود...
تو ذهنیتمو برگردوندی!
ذهنیتم خراب شده بود...
تو ذهنیتمو برگردوندی!
همیشه فکر کردم چرا آدمها افتخار می کنن به اینکه اسم بچه شون محمده! یا علی! یا فاطمه یا اسمهای این مدلی!
واقعا چقدر سعی کردن خودشون محمدوار باشن؟ یا علی وار؟ یا فاطمه وار؟
واقعا انتخاب و داشتن این اسمها چطور ممکنه افتخار باشه وقتی نه نام گذارنده (!) و نه نام گیرنده (!) حتی ذره ای بو از صاحبان این اسامی نبردند و قرار هم نیست ببرند انگار!
بنظرم شاید جالب تر باشه به جای چسبیدن به ظاهر ماجرا یه کم به باطنش هم فکر کنیم...
چه قدر خوب میشد به جای افتخار به آمار بالای این اسامی تو لیست ثبت احوال کشور و ذوق مرگ شدن های الکی سعی میکردیم یه کم ویژگی های خوبشون رو نه الزاما بعنوان پیامبر یا امام، بلکه بعنوان یک "انسان" بشناسیم و در خودمون تقویت کنیم...
هرچند بهرحال آدمهایی هستیم که تقریبا همه چیز رو ظاهرکی بیشتر دوست داریم!
ظاهرکی= راحت تر و فریبنده تر!
هرچند تلخ...
باید پذیرفت...
دیشب بازم فسقل جان پیشم بود...
دراز کشیده بودیم کنار هم... قبل خواب ازم پرسید:
اگه چی بشه ممکنه کم بیاری؛ دیگه نتونی تحمل کنی؛ خودتو بکشی حتی؟!
جواب سوالشو میدونستم ولی نگفتم!
شبتون آروم*
"میدونی نگران چی ام؟!
نگرانم مبادا بهش حسودی کنم! من دوست ندارم حسود باشم!"
+ برای سلامتی همه ی تو راهی ها دعا کنیم... خیلی سخته بعد چند وقت انتظار..............
حتی بعد دو ماه...
حتی یک ماه...
حتی..
..
.
+ اولین لباس زندگیش رو امروز بهشون هدیه دادیم! :)