...

چقد دلم میخواد بنویسم...

نمیدونم چرا نمیشه...

اصلا همه چی قاطی پاتی شده! :/

 

+ فسقل جان امشب پیش من خوابیده...

   الآن صدای نفس ها و خرناس هاش میاد گهگاه! :)

   فسقل جان دیگه کم کم داره بزرگ میشه...

   امشب گفتم وایسه کنارم تا قدشو با خودم مقایسه کنم!

   قدشو البته...

   .

   .

   .

   نه بزرگیشو! :)

شک!

نسبت های خونی! 

 

دیگه مطمئن نیستم زیاد مهم نباشه...

 

+ ظاهرا بلاگفا خیلی سوت و کور شده...

   متاسفانه...

الهی جو نگیرد!

بچه تر که بودیم یه همبازی داشتیم که خیلی جوگیر بود... ۱۰ ساله بودم حدودا...

همبازی هر روزه بودیم ولی همین که فامیلاشو میدید از این رو به اون رو میشد... مخصوصا اون دخترعمه ش که همسن خودمون بود... 

همیشه بدم میومد از این رفتارش... هیچوقت دلم نمیخواست اونجوری باشم... تازه همین چند وقت پیش سر یه جریاناتی برای فسقل جان مثال زدم و گفتم که مبادا................

.

.

.

+ وقتایی که دوست داری جواب بدی ولی فکر میکنی نباید...

الان از اون وقتاست!

نگاه ها...

دنیا از نگاه آدمهای مختلف خیلی فرق داره...

دنیا از زاویه های مختلف فرق داره...

یوقتایی م میفهمیم که حق دارن...

یوقتایی میفهمیم که حق دارن اونطور باشن که هستن یا اونطور احساس کنن که می کنن...

ولی بهر حال همیشه وقت هایی هست که اینو دیر بفهمیم یا دیر یادمون بیفته یا اصلا نفهمیم!

 

+ یک بار تو یه کارگاه خیاطی یه بچه ی حدودا ۲،۳ ساله رفتارهای عجیب از خودش نشون میداد...

یه جور بیقراری و هیجان عجیب تو رفتارش پیدا بود...

سرمو بردم پایین و سعی کردم از زاویه ی اون به اطراف نگاه کنم...

دیدم فقط موتور چرخ ها پیداست! با شکل و شمایل عجق وجقشون!

چیزی که ما تو ارتفاع خودمون اصلا نمیدیدیم!

خوب، بد!

گفت: " میگه که: اولش خوب بود... من پر روش کردم... نباید انقد بهش خوبی می کردم!"

گفتم: اتفاقا من دوست دارم انقد خوبی کنم که ببینم نتیجه ش چی میشه!

 

+ اعتقاد ندارم به اینکه میگن زیاد خوبی نکن که بد نشه!

بنظرم کسی که بده، بهرحال بده!

خوبی کردن، کسی رو بد نمیکنه فقط باعث میشه بد بودنشونو نشون بدن!

 

این بهتر از اونه که فکر کنیم خوبه! لااقل آدم تکلیفش روشن میشه!

به چندتا وبلاگ سر زدم...

جالبه...

بعضی از وبلاگارو تند میخونم... بعضی ها رو آروم...

نمیدونم وبلاگ من چطور خونده میشد و میشه!

برگشتم...

سلام...

..

.

:)